نوشته اصلی توسط
YAshin.SAhAkiyAn
البته بنده الانم که با سقراط و ارسطو و افلاطون صحبتی کرم اون عزیزان هم هنوز نتونستن به درستی درک کنن که شما چطوری از حرف بنده چنین برداشتی داشتین و اینکه چطور اونرو به ماجرای عشق یا ترسیدن و نداشتن جسارت در بیان عاشقی و عدم ریسک ربط دادین
...بنده های خدا هنوز هم هنگ هستند و بیخودی توی قبر زابرا شدن توسط من...اما در کل فکر میکنم یکم برداشتتون از صحبت من اشتباه بود...
از شوخی گذشته : در مورد حرف سیاوش عزیز و مبحث عاشقی که بنده به شدت موافقم و تاکید میکنم...100 درصد...و معتقدم پدیده ای از عشق والاتر و مهمتر توی این دنیا وجود نداره...
اما در مورد جمله ی اولیه ی خودم که به اشتباه برداشت شده بود بنده منظورم بعضی از حرفها و جملاتی هست که از روی ایمان قلبی به زبون نمیاد و صرفا حرفیه که یا مندرآوردیه یا برای همه چیز قطعیت نداره و صدق نمیکنه یا صرفا بخاطر تجربه ی اشتباه و تلخ یک نفر هست و حالا به اشتباه داره برای کلیّتی جمع بسته میشه...به عنوان مثال یکی ممکنه برگرده با جدیّت بگه : هرگز به هیچکس تو دنیا اعتماد نکنید...یا یکی بگه : هیچوقت عاشق نشید...و هزاران مثال و مصداق دیگه...خب ببینید...اینور حرفها مطمئنا درک میکنید که اون جمله و نظر داره از روی یک تجربه ی مثلا تلخ زده میشه و نمیتونه واقعا کلیّت داشته باشه...چون بالاخره هرچقدرم دنیا وضعش بد باشه اما بازم آدمهای خوب و قابل اعتماد پیدا میشن...منظور بنده هم این قبیل چیزها بود...یعنی وقتی چیزی به طور قطع کلیت نداره و در مورد همه چیز جواب نمیده اونرو با جدیت بیان نکنید...اول مطمئن بشید که حقیقت محض هست و در همه ی حالات نسخه ی درستی هست و بعد اونرو بگید...منظور بنده این بود...
و اتفاقا در مورد عشق هم بازهم اونم اصلا در تقابل و تضاد با حرفی که زدم نمیشه...یعنی بازهم زیر مجموعه ی اون میشه...به چه صورت ؟ اینکه اول مطمئن بشید احساسیکه به کسی دارید واقعا عشق هست و خالصانه و همینطور منطقی و عاقلانه و از روی سنجیدن همه ی موارد هست و بعدش اگه مثبت بود بله با جدیت اقدام کنید...نه اینکه اون احساس یه هوس باشه...یه چیزه آنی و لحظه ای نباشه...مثلا بخاطر قیافه یا ظاهر طرف یا پول و ثروت و موقعیت اجتماعی و صرفا مادیات نباشه...مطمئن بشید که یک احساس حقیقی و عمیق قلبی هست...و بعدش اقدام کنید...مشخصا تاکید میکنم اقدام کنید که هیچ...حتی براش و بخاطرش بجنگید...پس ببینید...حرفی که میزدم در نهایت برای عشق هم صدق میکنه...یعنی اول مطمئن بشید عشقه نه هوس...منتها دیگه همه چیز به آدمش و اِراده و فطرتش داره...امیدوارم که صحبتها در آخر مفید واقع بشه...سلامت و سربلند باشید.
البته موضوعی که عنوان کردید که اگر در مورد عشق کسی مطمن بودید عنوانش کنید . البته من خودم شخصا چه مطمن باشم چه نباشم عنوانش نمیکنم به دلیل غرور یا ترس یا به قول شما مطمن نیسم از اینکه این واقعا عشقه یا نه . که شاید دلیل اینکه خیلی هاعشقشونو ابراز نمیکنن همین مسله باشه که نمیدونن عاشق هستن یا نه.
در مورد عشق راستش یه چیزی هست به اسم واقعیت و یکی به اسم تخیلات . من فکر میکنم ما هممون در مورد عشقه بیشتر در حال خیال پردازی هسیم و با دیدن فیلما و داستان های عاشقان یه برداشت اشتباهی از عشق داریم و این موضوع به اشتباه داره به ما تلقین میشه
در حالی که شاید واقعیت یه چیز دیگه ای باشه و جرقه ای این موضوع از تاپیک آقا نیما برای من ایجاد شده که در مورد فرق عشق و ازدواج صحبت میکردن که میگفتن ما روزانه بارها و بارها عاشق میشیم پس مبادا گول بخوریم و انتتخاب اصلیمونو بر این مبنا قرار بدیم . چرا که فکر نمیکردم شاید دیدگاه اقایون به این موضوع اینگونه باشه. راستش من دنبال واقعیت هستم درسته ممکنه قبولش برام خیلی سخت باشه باید بدونم واقعا عشق وجود داره یانه.
یادمه تو دانشگاه یه خاستگار داشتم و من بنابه دلایلی ازش خوشم نیومد و سریع بهش جواب رد دادم و اما ایشون جوابی دادن گفتن همون اولم نباید بهت درخواست میدادم و مطمنم پشیمون میشی. و یه هفته بعد به دوستم درخواست داد و اونمم قبول کرد . و یا با دیدن مردایی که به راحتی میرن دنبال صیغه و یا به راحتی بعد از ازدواج اسم زن دوم میارن و یاا چشم چرونی میکنن . این داره برای من کم کم به واقعیت تبدیل میشه که عشق وجود نداره بلکه وابستکی وجود داره میشه طرفو وابسته خودت کنی اما اکر یبار کوتاهی کنی وفرض اخلاقت تغییر کنه به راحتی ممکنه از دستش بدی .( همون جمله معروف که میگه یک خط خیلی باریکی بین عشق و نفرت وجود داره.) البته به قول شما نباید زود نتیجه گیری کردو با یقین حرف زد . راستش تا صحبت شما رو شنیدم در مورد اینکه سریع باور نکنید حس کردم نتیجه گیریم درسته و البته حرف اقا سیاوش براساس تاپیک های قبلیشون که خونده بودم مخاطبشون اقایون بود .
به هرحال ممنونم ازینکه وقت گذاشتید خیلی صحبتاتون مفید و عالی بود